شعارها، خواستهها و مطالبات واقعی مردم را بیان میکنند. هر نهضت، جنبش و انقلابی دارای خواستهها و مطالباتی است که در قالب شعارهایی نمود مییابد. این شعارها ریشه در اندیشه و گفتمان فرهنگ و فلسفه مبارزاتی آن جامعه دارد. این شعارها بیانکننده نگرش فلسفی انقلاب نسبت به وضع نابسامان موجود، اهداف و شاخصهای نظام آرمانی و ایدهآل و نحوه حرکت و چرخش جامعه از وضع موجود به وضع مطلوب هستند.
شعارها نمودار اندیشههای جمعیت، جماعت و جامعهای است که در آن پرورش یافته و بر گفتار و رفتار مردم آن جاری میشوند. اصولاً شعارهای فراگیر تابلوی معرفی آرمانها، ایدهآلها، بینشها و گرایشهای یک نهضت اجتماعی است؛ چرا که در نهضتهای اجتماعی وقتی انسانهای منفرد و پراکنده گردهم میآیند، وقتی رخدادهای از هم گسیختهای اتفاق میافتد، تنها یک چیز است که کثرت و گسستگی را تبدیل به وحدت و همبستگی میکند و آن شعارهاست. شعارها در نهضتهای بزرگ اجتماعی به وسیله هیچ حزب و گروهی ساخته نمیشود؛ چون تجلی آرمانهای یک جامعه است، خودجوش از دل نهضتهای اجتماعی بیرون میآید و زبان سردمداران و پیشگامان نهضت و انقلاب مطالبه میشود.
در انقلاب اسلامی و در روزهای اوج انقلاب در سال1357 شعارهای انقلابی نیز بهصورتی وسیع استفاده میشدند؛ چرا که مردم از شعارها برای بیان ایدهآلها و اندیشههایشان بهره میبردند و شعارها به نوعی زمینهساز و بسترساز انقلابی بود که در شرف تکوین بود. مردمی که خود را مبارزان انقلاب ملتی مسلمان میدانستند از شعارها به مثابه محمل مطالبات و خواستههای خود استفاده میکردند.
سر در وزارتخانه امور خارجه جمهوری اسلامی ایران منقش به یکی از آن انبوه خواستهها و مطالبات است؛ شعاری که عمری به درازای تأسیس این وزارتخانه که نه، به درازای عمر حکومت جمهوری اسلامی ایران دارد؛ شعاری که راهبری انقلاب اسلامی را از ابتدا تبیین ساخته و تاکنون نیز هم ادامه دارد.
در روزهای سالگشت سیویکمین پیروزی انقلاب اسلامی بازخوانی آنچه تحت عنوان گفتمان مسلط و تردیدناپذیر جمهوری اسلامی که سیطرهای محسوس بر سیاست خارجی دارد جستاری است بر کارکردهای وجودی و ماهیتی این پاردایم فلسفی و گفتمانی.
گشایش راه سوم
«کارل هریتچ» در رساله «هنر دیپلماسی» سیاست خارجی را مجموعهای از یک رشته استراتژی واحد یا یک رشته سیاستهای از پیش تعیینشده توسط مجریان دولتی که هدف از آن حرکت و رسیدن به اهدافی معین، در چارچوب آن استراتژی در گستره پیرامونی منطقهای و فرامنطقهای است، میداند.
«جیم واینزبرگ» هم در رساله «دولتسازی» سیاست خارجی را پروسهای از سه مرحله؛ دورنما (Prospect)، تدوین (Formulation) و اجرای (Implementation) یک مجموعه سیاستها برای رسیدن به مصالح و منافعی میداند که در عرصه سیاست خارجی از سوی دولت ساماندهی میشود.
بر این مبنا سیاست خارجی جمهوری اسلامی بر بنیاد مانیفست انتزاعی خود بر شالوده نه شرقی و نه غربی بنیان نهاده شد؛ جمهوری اسلامیای که برخاسته از غلیان غیرت انقلابی مردمی بود که خواهان نفی سلطه و سیطره بیگانگان بر سرنوشت خود بودند؛ سرنوشتی که پیش از این و در طول چندین سده در دربارها و سفارتخانههای غربی و شرقی تعیین میشد. حکومتهایی که سرسپرده و ابزار دست منافع و مطامع قدرتهای خارجی بودند از حفاظت و حراست منافع ملی ایران همواره عاجز بودند.
از این دیدگاه این شعار، پاسخی تاریخی است نه یک واکنش جغرافیایی که در بازه شرق و غرب قابل تعریف باشد. اقتدار و استقلالطلبی رویکردی است که مسیر توسعه و ترقی جامعه ایرانی را در عدموابستگی و تعهد رفتاری و گفتاری به قدرتهای سلطهطلب خارجی جستوجو میکرد؛ قدرتهای سیطرهجویی که در گذشته تاریخ ایران با راهبردهای یکسان اما، تاکتیکهای متفاوت تنها مصالح و منافع خود را در نظر میگرفتند و مبادرت به تاراج داشتههای ملت ایران میکردند. از پرتغال و اسپانیا در عصر صفوی تا روسیه و انگلیس و فرانسه در عصر قاجار و آمریکا و شوروی در دوران حکومت پهلوی و کوران جنگسرد، گذشتهای از وابستگی به قدرتهای خارجی را گویاست؛ گذشتهای که مملو از وابستگی به شرق و غرب است.
دیپلماسی نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی در اوج کوران تقابلهای بلوک شرق و غرب پارادایمی از جهتگیری کلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی است؛ سیاستی که حفاظت و حراست از منافع و مصالح مردم ایران را تنها در دست خود آنها متصور است؛ سیاستی که تلاش داشته با تعاملات منطقی با جامعه بینالمللی هویت استقلالطلبانه خیزش مردم ایران را در بحرانها حفظ کند؛ حفاظتی که غیرمتعهدانه و بدون وابستگی به دو قطب سیطرهطلب جهانی سعی داشته از انزوا هم دوری جوید. این راهبری کلی سیاست خارجی البته به معنای عدمتعامل و مراوده با شرق و غرب نبوده که به معنای تعامل و رابطه با دو بلوک شرق و غرب در عین استقلال در سیاست خارجی و بدون وابستگی است.
اتخاذ هوشمندانه سیاست نه شرقی نه غربی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی یک تجربه و نمونه موفق از استقلالخواهی ملت ایران در گشایش راه سومی بدون تعلق و وابستگی به هیچیک از دو بلوک شرق و غرب است؛ نسخهای که کارکردی زمانی و مکانی نداشته و پایداری بر آن متضمن منافع اقتصادی و امنیت ملی کشور در بحرانها و منازعات بینالمللی بوده است.
شعاری بر مبنای اندیشه تهاجمی
در ترکیب شناسی ساختاری شعار نه شرقی نه غربی دوبرداشت در وهله اول به ذهن متبادر میشود؛ اول، نه شرقی: متضمن نفی اردوگاه و بلوک شرق به رهبری اتحاد جماهیر شوروی و تفکر کمونیستی است و دیگری، نه غربی: متضمن نفی اردوگاه و بلوک غرب به رهبری ایالات متحده آمریکا و نفی تفکر امپریالیستی است.
شعار نه شرقی نه غربی یکی از اصلیترین شعارهای دوران انقلاب اسلامی در سال1357 بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یکی از ارکان و اصول ثابت و تردیدناپذیر در سیاست خارجی کشور پذیرفته شد و در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز مدنظر قرار گرفته است؛ رکنی که در نخستین اصل آن با عبارت «حکومت ایران جمهوری اسلامی است...» مورد تأکید و تأیید قرار گرفت.
شعار نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی، در نگاههای نظری و برداشتهای تئوری بیانگر عدمتعهد و وابستگی انقلاب اسلامی به هیچیک از دواردوگاه و بلوک شرق و غرب بود. برخلاف همه خیزشها و خروشهای انقلابی قرن بیستم که در لوا و حمایت بلوک شرق یا غرب به پیروزی میرسیدند معمار پیر انقلاب اسلامی، امامخمینی(ره) با اتخاذ راهبردی استقلالطلبانه و همعرض با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی به جهانیان اعلام داشت که انقلاب اسلامی مردم ایران به هیچیک از دوبلوک شرق و غرب تعلق و وابستگی نداشته و انقلابی برآمده از خواست مردم و مبتنی بر آموزههای اصیل اسلامی است.
در چارچوب تحلیلی و کارکردی با توجه به پیوستن جمهوری اسلامی ایران به جنبش عدمتعهد در همان سال نخست انقلاب، سال1979 - بهنظر میرسد که شعار نه شرقی نه غربی بیش از همه به دکترین عدمتعهد (نم) در روابط بینالمللی هم مرزی دارد؛ هممرزیای که بر خلاف اصل بیطرفی و عدمتعهد نشان نوعی پویایی در ساختارهای روابط بینالملل برای دفاع از نهضتهای رهایی بخش مردمی بدون وابستگی به یکی از دو بلوک شرق و غرب بود؛ موضوعی که در کنار تصمیم جمهوری اسلامی برای پیوستن به جنبش نم انطباق راهبری نه شرقی نه غربی را با راهبردهای کارکردی جنبش عدمتعهد نشان داد.
اما این مسئله به معنای انطباق تمام و کمال نیست، اصل نه شرقی نه غربی انقلاب اسلامی که حاکم بر جهتگیری کلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است دارای شاخصهای بارزی است که برخلاف اصول عدمتعهد رویکردی انفعالی و تدافعی ندارد.
رویکرد حاکم بر این اصل، سیاستی پویا و تهاجمی است چرا که اصولاً بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی با مطرح ساختن شعار نه شرقی نه غربی درصدد نفی سلطه و سیره دو بلوک شرق و غرب بود؛ رویکردی نفی گونهای که نه به مانند جنبش عدمتعهد تعلق خود را تنها در عدموابستگی جستوجو میکرد که درصدد صدور تفکر انقلاب اسلامی در آن سوی مرزها داشت. جنبش نم تنها در تفکر عدمنفوذ اندیشه کمونیسم و امپریالیسم به حیطه کشورهای عدمتعهد بود اما انقلاب اسلامی درصدد نفوذ اندیشه اسلامیسم به دیگر کشورها بود.
اصلی بدون تاریخ مصرف
در پی فروپاشی نظام دو قطبی حاکم بر روابط بینالمللی بسیاری فلسفه وجودی و ماهیت کارکردی اصل نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی را با علامت سؤال مواجه کردند؛ سؤالی که اندیشه کارکردی این اصل را همسانی با مقتضیات انقلابی دهههای اول انقلاب اسلامی متناسب میدانست و عملاً ادامه وجود آن را با لحاظکردن فروپاشی بلوک شرق با ابهام و تردید همراه ساخته بود؛ سؤالی که همزمان هم درباره جنبش عدمتعهد مطرح میشد، چرا که جنبش نم در سال1961 و در دوران جنگ سرد و در فضای دو قطبی بلوکهای غرب و شرق با هدف وحدت میان کشورهایی که به اردوگاه کمونیسم و کاپیتالیسم تعلق نداشتند، تشکیل شد.
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال1991 و در پی آن پایان جنگ سرد به اذعان بسیاری ضرورت وجود جنبش غیرمتعهدها را کم کرد و طی این دوره از حیات جنبش، نم در واقع ماهیت وجودی خود را با یک علامت سؤال بزرگ مواجه دید. وجود این توجیه که با فروپاشی نظام دو قطبی حاکم بر جهان اکنون جنبش عدمتعهد فاقد ماهیت کارکردی است از همان زمان سایههای تردید را بر سر سازمان، گسترش داد. چرا که این جنبش در دوران جنگ سرد و در بحبوحه تهدیدهای روزافزون آن زمان نقش مهمی در متعادلسازی بازیهای بینالمللی ایفا کرد اما پس از فروپاشی شوروی و جنگ سرد به نوعی ماهیت خود را از دست داد.
چرایی و چیستی این ماهیت کارکردی، آنجا نمود مییابد که در ساختار جدید نظام بینالملل پس از دوران پساجنگ سرد فلسفه کارکردی این اصل کجا بود؟ آیا به مانند جنبش غیرمتعهد باید سخن از رفرم و تجدید ساختارهای آن به میان آورد؟
با وجود پایان یافتن منازعات جهان دو قطبی و فرپاشی بلوک شرق اما جنبش عدمتعهد به حیات خود ادامه داد و اکنون با حضور بیش از 118 کشور، معادل دوسوم اعضای سازمان ملل متحد نقشی در معادلات بینالمللی ایفا میکند.
گفتمان حاکم بر اصل نهشرقی نهغربی جمهوری اسلامی نفی سلطه و سیطره دو بلوک شرق و غرب و عدمتعهد و وابستگی به قدرتهای سیطرهجوی جهانی بوده است که در زمان پیروزی انقلاب اسلامی در قالب دو بلوک شرق و غرب به رهبری اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده امریکا نمود یافت. اگر چه از سال1991 این تقسیمبندی پایان یافت و بلوک شرق فروپاشید اما بلوک دیگر به رهبری و سیطره جویی ایالات متحده مریکا باقی ماند.
پاسداشت اصل نه شرقی نه غربی از سوی جمهوری اسلامی که همواره بر جهتگیری کلی آن حاکمیت داشته، اگر چه همزیستیای با این تقسیمبندی دوگانه بلوکی داشته اما الزاماً معطوف به آن نبوده و نیست. فروپاشی این بلوکهای دوگانه هم چالشی برای آن محسوب نمیشود.
بارم نهایی اصل نه شرقی نه غربی همچنان اصالت و فلسفه وجودی خود را حفظ کرده است، اگر چه نقطه پایش آن از نفی سیطره اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا از دیروز بود و امروز نفی سلطه ایالات متحده آمریکا و همپیماناش است.